زندی: می خواستم از فوتبال خداحافظی کنم اما نظرم عوض شد


فریدون زندی؛ با یک دنیا حرف نگفته و نگفتنی. او میتواند خیلی چیزها بگوید، از روزهای سختی که داشت اما بخش اعظم آن را پنهان میکند چون میگوید «دلیلی ندارد گذشته را زنده کنم.»
به گزارش ساکرز، مصاحبه با فریدون زندی را به نقل از خبر ورزشی در زیر بخوانید:
دو بار پایت را عمل کردی… از اینجا شروع کنیم.
خب من بار دوم نمیخواستم به کسی بگویم عمل میکنم.
چرا؟
چند دلیل داشت؛ یکی از دلایل اصلیام این بود که در سکوت کارم را انجام دهم و کسی ناراحت نشود. وقتی فهمیدم باید بار دوم عمل کنم، خیلی ناراحت شدم. گفتم بهتر است از همه چیز دور باشم. با خودم فکر کردم زمان خداحافظی فرا رسیده است. یک ماه فکر کردم و میخواستم خداحافظیام را اعلام کنم. در آن مدت خیلی اذیت شدم. ۶ ماه زحمت کشیده بودم و وقتی دکتر گفت برای استخوان پایت مشکلی پیش آمده، نمیتوانستم باور کنم. او گفت استخوان درست جوش نخورده. با خودم فکر کردم باید ۶، ۷ ماه دیگر فیزیوتراپی کنم. ۲۰ سالم نبود که بگویم عیبی ندارد. دو ماه گذشت و یک روز بلند شدم و ناگهان نظرم عوض شد. گفتم باید دوباره بلند شوم و فوتبال بازی کنم. گفتم تلاشم را میکنم. حالا شده برگردم و یک سال بازی میکنم، میخواهم بازی کنم. حالا اصلاً بشود یا نشود. تمام تلاشم را میکنم تا به هدفی که دارم برسم.
در روزهایی که در قطر بودی و چنین مشکلی داشتی، چه کسی به تو کمک کرد.
همسرم. از شب اول که مصدوم شدم پیش من بود. خیلی به من کمک کرد. باید از او تشکر کنم. حتی یک لحظه هم من را تنها نگذاشت. در سختترین روزها کنارم بود. پدر و مادرم هم واقعاً کمکم کردند. وقتی مصدوم شدم سریع از آلمان آمدند. باید یک تشکر ویژه هم از طرفداران کنم که زیاد حالم را میپرسیدند و به من انگیزه دادند. در قطر هم اقوامی داشتم که کمکم کردند.
فریدون میخواهیم به قدیمها بازگردیم، به روزهایی که هنوز نمیدانستی در ایران بازی میکنی یا نه. اگر اشتباه نکنیم برانکو به آلمان آمد و با تو حرف زد.
اول از همه یکسال قبل از اینکه من به ایران بیایم، قانون عوض شد؛ یعنی بازیکنی که زیر ۲۱ سال بازی کرده بود، میتوانست برای تیم بزرگسالان یک کشور دیگر هم بازی کند. خیلیها فکر میکردند من باید زودتر میآمدم ولی واقعاً نمیشد. از طرفی ۶ ماه طول کشید که این تصمیم را گرفتم. به هر حال سخت بود ولی یادم هست در بازی کایزرسلاترن و ماینتس بود که آقای برانکو آمد و همراه با آقای فاضلی که من قبلاً او را ندیده بودم، در VIP ورزشگاه نشستیم و حرف زدیم.
او چه گفت؟
خیلی تعریف کرد و گفت ما هدف بزرگی داریم. باید به جام جهانی برویم. تو بازیکن مهمی برای ما خواهی بود. من هم گفتم باید فکر کنم. اصلاً دوست نداشتم تیم برود جام جهانی بعد من بیایم، به همین خاطر قبول کردم و از بازی بحرین در کنار تیم ملی بودم. من احساس کردم بیشتر ایرانی هستم و باور کنید هیچ کس روی من فشار نیاورد که چنین تصمیمی بگیرم. پدرم دوست داشت به ایران بیایم ولی گفت تصمیم آخر با خودت است. من هم تصمیم گرفتم که بیایم و بازی کنم.
یک سؤال مهم از تو میپرسم؛ روز اولی که به ایران آمدی محبوبیت زیادی داشتی. خیلیها به خاطر تو به اردوی تیم ملی میآمدند. این محبوبیت آیا در رفتارهای دیگران تأثیری داشت؟
ببینید آن موقع من هدفم تیم ملی بود. نمیدانستم که چنین چیزهایی مهم است و مردم این قدر به هتل تیم ملی میآیند. نمیدانستم در فرودگاه هم حضور دارند. من به عنوان یک فوتبالیست به تیم ملی آمدم. اصلاً فکر نمیکردم که ممکن است مشکلی به وجود بیاید. بعداً بود که فهمیدم شاید… من همیشه سعی کردم برای تیم ملی بهترین بازیها را انجام بدهم. هدفم همین بود.
فکر میکنی به هدفی که داشتی رسیدی؟
اول از همه رسیدن به جام جهانی هدف اصلیام بود که بدون مشکلی صعود کردیم البته در جام جهانی توقع بیشتر بود ولی خیلی از بازیکنان اصلی از جمله خود من قبل از مسابقات آسیب دیدیم؛ یعنی هیچ کدام با آمادگی صددرصد بازی نکردیم. من بازی مکزیک را از دست دادم و دو بازی دیگر به میدان رفتم. طبیعتاً زیاد سر حال نبودیم وگرنه بهتر میتوانستیم نتیجه بگیریم. من یادم هست مهدویکیا شب بازی گفت که میتواند به میدان برود.
تو از نظر فکری خیلی اذیت شدی و این را نمیتوانی کتمان کنی. فکر نمیکنی اگر شرایط از این نظر خوب بود، میتوانستی بازیهای خیلی خوبی برای تیم ملی انجام دهی؟
من اول که آمدم برای تیم ملی خیلی خوب بازی کردم. بعد از چند وقت چیزهایی از این طرف و آن طرف به گوشم میرسید. میشنیدم که فلان بازیکن میخواهد خرابت کند. بعد از آن دیگر فکرم راحت نبود. نه اینکه بد بازی کنم ولی میتوانستم بهتر باشم. دلیل دیگر هم این بود که من هیچ وقت در پست تخصصی خودم بازی نکردم. جای من وسط زمین بود ولی در ایران بیشتر چپ بازی میکردم چون میگفتند بازیکن کم داریم. من تنها در ماههای آخر استیلآذین و همینطور استقلال در پست خودم بازی کردم.
آیا نسبت به فریدون زندی حس حسادت وجود داشت؟ این سؤال را به آن دلیل میپرسیم که تو در ایران یکشبه محبوب شدی، در حالی که خیلیها این محبوبیت را سالها طول کشید به دست بیاورند.
ببین من نمیخواهم فقط منفی حرف بزنم. از هیچ کس دلخور نیستم و اگر هم چیزی بوده، گذشته است. شخصیت من این شکلی است که برایم مهم نیست دربارهام چه میگویند. اصلاً آدم انتقامجویی نیستم. چون فلانی اذیتم کــــرده نمیخواهم جبران کنم. نه اینکه یادم برود، یادم میماند یک وقتهایی ولی اصلاً به فکر جبران نیستم.
شاید همین رفتارها و شنیدهها باعث شد در اردوی تیم ملی از همه فاصله بگیری. شاید احساس میکردی میخواهند زیرآبت را بزنند.
خب چیزهایی که بعداً فهمیدم باعث شد یک مقدار ارتباطم با بچههای تیم کمتر شود. نمیخواستم زیاد حرف بزنم. واقعاً نمیدانستم چهکار کنم، فقط میدانستم نباید به کسی چیزی بگویم.
ناگهان فریدون زندی از همه دور افتاد. تو به قبرس رفتی و ماهها از وضعیتت خبری نبود.
من کم اما بد موقع مصدوم میشوم. قبل از جام جهانی در کایزرسلاترن آسیب دیدم. بعد از جام جهانی هم که تیمها دنبال بازیکن بودند، آسیب دیدم. فرصتی نداشتم که بدنم را بسازم و به یک تیم دیگر بروم. همه اینها به اضافه مدیر برنامههایم دلیل شد تا ناگهان بدون تیم بمانم. در حالی که من از هانوفر و بوخوم پیشنهاد داشتم ولی مدیر برنامههایم گفت میرویم اشتوتگارت. آن موقع این تیم فوقالعاده بود و فصل بعدش قهرمان شد ولی به خاطر اشتوتگارت آن دو پیشنهاد را رد کردم و آخرش نشد. بدون باشگاه مانده بودم تا اینکه به کوبلنس در لیگ دو رفتم. آنجا یک ویروس بدی گرفتم و سه ماه بازی نکردم. همهاش پشت سر هم بد میآمد. یک وقتهایی خودم هم اشتباه کردم. تصمیم گرفتم به قبرس بروم. ببینید شما فکر میکنید فوتبال این کشور بد است ولی الان به یورو لیگ و چمپیونز لیگ توجه کنید تا ببینید لیگشان حتی نسبت به سوئیس و بلژیک بهتر است.
بعد از این اتفاقها، دوباره برگشتی. علی دایی تو را به تیم ملی دعوت کرد. وقتی فریدون آمد همه تعجب کردند. موهایت را تراشیده بودی و دیگر آن شور و حال گذشته را نداشتی.
یک تایمی راحت نبودم که به ایران بیایم. اگر آمدم به خاطر ایران و مردم بود. فکر کنم از قیافهام زود فهمیدی! (خنده) کاملاً معلوم بود. خب سعی کردم برای تیم ملی خوب بازی کنم. نمیگویم در حد فوقالعاده بازی کردم ولی بد نبودم اما یک بازی بد بودم و دیگر دعوت نشدم.
اگر اشتباه نکنیم بعد از بازی رفت ایران و عربستان بود که یک – یک شد. چرا بعدش دعوت نشدی؟
من نمیگویم تقصیر علی دایی بود. من در سه بازی که تیم ملی برد بد بازی نکردم. ما به مرحله دوم رفتیم و در آن مرحله بعد از بازی عربستان دیگر دعوت نشدم. من در آن بازی بد کار کردم. دلیل دعوت نشدنم را نمیدانم ولی از تیم ملی دور شدم. یک جورهایی انگار راحت بود که فریدون زندی را دعوت نکنند. بعد در ادامه، تیم ملی به عربستان باخت و بعد قطبی آمد که من را دعوت کرد.
چرا خط زدن تو راحت بود؟
نمیدانم. ببین فشاری روی دعوت از من نبود. کسی از من حمایت نمیکرد که چرا مثلاً فریدون خط خورد و دیگر دعوت نشد.
به دوره قطبی رسیدیم؛ دورهای که فریدون زندی سه بازی روی نیمکت نشست!
وقتی در قبرس بودم قطبی به من زنگ زد. گفت دوباره بیا ولی من گفتم فکرم آزاد نیست اما چند بار زنگ زد تا اینکه آخر سر گفتم میآیم و برای سه بازی آخر آمدم. خیلی راحت میتوانستیم به جام جهانی برویم ولی کره شمالی را نبردیم. اگر آن بازی را میبردیم، به جام جهانی میرفتیم.
و چرا تو را بازی نداد؟
آن موقع من در لیگ قبرس ۱۴ گل زده بودم و آمادگی زیادی داشتم. بیشتر از این ناراحت بودم که بازیام نداد. مشکل تیم ملی دقیقاً گلزنی بود. ما در سه بازی دو گل زدیم ولی او من را بازی نداد. اصلاً یادم نمیآید که در آن سه بازی موقعیت زیادی ایجاد کرده باشیم. تمام ناراحتیام این بود که در اوج به من بازی نداد.
و تصمیم گرفتی از تیم ملی جدا شوی، درست است؟
خب من آن موقع به استیلآذین آمدم. وقتی لژیونرها نبودند من را بازی میداد ولی تا میرسیدند من را روی نیمکت میگذاشت. تصمیم گرفتم تمام تمرکزم را روی استیلآذین بگذارم تا وضعیتم در باشگاه بهتر شود و به همین خاطر از تیم ملی جدا شدم.
قبل از اینکه به ایران بیایی بعضی از مربیان داخلی مصاحبه کردند و گفتند چرا زندی را میآورید، هزارتا بهتر از او داریم!
اتفاقاً من بعداً این را شنیدم. اگر اولش میشنیدم، شاید اصلاً به ایران نمیآمدم. بعداً فهمیدم که گفتند کلی بازیکن بهتر از زندی داریم، اصلاً چرا او را میآورید.
کی شنیدی؟
دو بازی برای تیم ملی کرده بودم که به من گفتند. میگفتند خارجی است اما ته دلم من از خیلیها ایرانیترم. من پیش خودم همیشه احساس کردهام ایرانیام. واقعیتی است که میگویم. وقتی این چیزها را شنیدم خیلی اذیت شدم ولی هدفم معلوم بود.
تو در واقع اولین قربانی این راه بودی. جالب است که درباره قوچاننژاد هم همین حرفها را زدند.
به هر حال یکی باید سختی را میکشید و نفر اول من بودم ولی نمیخواهم منفی حرف بزنم. واقعاً چیزهای خوبی در ایران دیدم. یک اتفاقاتی بد بود ولی خیلی از اتفاقها مثبت بود. در عوض به جایی آمدم که واقعاً دوستش دارم؛ ایران. همین الان هم میبینید که زیاد به ایران میآیم. اینجا کشور من است و مردم کشورم را خیلی دوست دارم.
تو در جام ملتهای ۲۰۰۷ یکی از بهترین بازیکنان ایران بودی ولی یک سؤال همیشه در ذهن ما هست؛ چرا در بازی کره جنوبی بازیات ندادند؟!
هنوز دربارهاش فکر میکنم. من سه بازی خوب بودم ولی آن بازی روی نیمکت نشستم. بعد شنیدم که گفتند تاکتیکی بود. ما تا قبل از بازی کره ۲-۴-۴ بازی میکردیم ولی ناگهان سیستم قبل از بازی ۲-۵-۳ شد. با این حال میتوانستم بازی کنم ولی مربی بازیام نداد.
تو در استقلال دوباره فوتبال خودت را احیا کردی. در فصلی که جباری و آندو مصدوم بودند، ستاره استقلال شدی.
من یک ویژگی دارم؛ اگر بفهمم برای تیم مهم هستم، بهترین بازیها را انجام میدهم. در آن فصل اینطور بود. از من حمایت شد و توانستم آن شکلی بازی کنم.
چند دربی را بردی؟
۳ دربی.
و دربی ۳-۲ که باختید!
آن دربی عجیب بود. من در بازی گل زدم و پاس گل دادم. ۲ بر صفر جلو بودیم اما بازی عجیب و غریب شد. در تمام زندگی فوتبالیام تا به حال چنین فوتبالی ندیده بودم. خیلی عجیب بود. واقعاً نمیدانم دلیل باخت ما ترس بود یا چیز دیگری. هنوز به آن بازی فکر میکنم که چرا این طوری شد.
حرف خاصی مانده بزنی؟ مثلاً درباره بازگشتت؟
خب من الان نمیتوانم بگویم صددرصد آماده میشوم یا نه. نمیخواهم چیزی بگویم. الان در حال بدنسازی و کار بدون توپ هستم. با آقای مولایی تمرین میکنم. نمیتوانم حرکتهای کوچک را انجام دهم. اگر آماده شدم، اعلام میکنم. باید در آخر هم از مردم عذرخواهی کنم اگر مدتها حرف نمیزدم. واقعاً روزهای سختی را پشت سرگذاشتم.